مثلا یه حرفی میزنه
یه حرفی میزنی
الکی بهش بر میخوره
میخوای حرف بزنی توجیه کنی حرفت رو،درست کنی
نمیذاره حرف بزنی از بس داره اون اشتباه فکریش رو بازگو میکنه و میگه تو اشتباه میکنی.
و اینگونه تصمیم میگیری اصلا حرف نزنی.
بعد فکر میکنه قهر کردی.
قهر نکردی ولی ازینکه نذاشته حرف بزنی ناراحتی.
و روز خوبت به گند کشیده میشه.
😕
+آبجی بزرگه بیاد میرم یه شب خونه مامانم میخوابم.دلم برا بیدار کردنای محمد امین تنگ شده،خاله افا بیدار شو هوا روز شده.
امروز کلی فاطمه سادات رو بوس کردم ،بغل کردم.اول که منو دید قیافش اینطوری شد😕بعد اینطوری شد🙁 بعد اینطوری☹ و در آخراینجوری😭
از بس منو ندیده غریبگیش کرد بچه.
عخی ناز و خوشگل شده کچل عمه با اون چشای خاکستریش.
ولی همش میگفتم عروس بچت خیلی زشت شده.زشت کچل شده.بعد محکم بوسش میکردم.
آره باید به اینچیزا فکر کنم و الکی ناراحت نباشم.
آخ جون محمد امین.حرف زدناش شیرینه.عمه بودن و خاله بودن عالیه عالی.
حتی اگه شر باشن.
الهی همتون بچشید شیرینیش رو.
خدایا شکرت.
امشب دختر دایی حرفای خوبی میزد.میگفت خدا به همه یه سختی میده میخواد ببینه عکس العملت چیه در مقابل این سختی.به یکی بچه نمیده،به یکی پول نمیده....
یه چیزیم تعریف کرد که شاید راضی نباشه بگم.ولی خیلی جالب بود.
مثلا به یکی پول نمیده ،یکی رو سر راهش قرار میده میگه فلان گناه بزرگ رو بکن من برات فلان قدر پول میدم...بعد میبینه عکس العمل اون بندش چیه...به اینا میگن امتحان.
خداجونم ما از امتحانات بزرگ زندگی سر بلند بیرون بیایم.حتی امتحان کوچیکا.کوییزا...
باید تصمیم بگیرم تا بخوابم